آلکس در خانوادهای بزرگ شد که او را سرزنش و تحقیر میکردند و چنین خانوادهای بستری مناسب برای شکل گیری تلهی زندگی نقص / شرم است. در دوران بزرگسالی نیز طوری رفتار میکرد که دیگران را وادار به عیبجویی و سرزنش خودش مینمود. او دایم شرمسار بود و برای رهایی از شرمساری، راه گریز طرحواره درمانگر خوبی پیدا کرده بود: «عذرخواهی». او در حضور دیگران خودش را سکهی یک پول میکرد و به خودش ایراد میگرفت. اگر فردی با آلکس رابطهای انسانی برقرار میکرد چندان خوشایند آلکس نبود و از او فاصله میگرفت یا رابطهاش را به تدریج با او کم میکرد. تمام هَم و غَم آلکس این بود که شرایط فعلی را حفظ کند. اگر در محیطی حمایتگر قرار میگرفت، فوراً دست به کار میشد و شرایط را جوری تغییر میداد که بتواند به همان وضع سابق (خجالت و شرمساری) برگردد. اگر برای لحظاتی در برابر دیگران احساس برتری یا برابری میکرد، شرایط را به گونهای پیش میبرد که آدم حقیر و پستی جلوه کند.
تمام الگوهای خودآسیبرسانی که دایم در زندگی تکرار میکنیم رنگ و بویی از سبک مقابلهای تسلیم دارند. تمام روشهایی که باعث بازآفرینی شرایط دوران کودکی میشوند در زمرهی سبک مقابلهای تسلیم قرار میگیرند. طبق این سبک مقابلهای، ما هنوز همان کودکی هستیم که دنبال همان رنج و درد قدیمی میگردیم. تسلیم شدن باعث میشود دامنهی شرایط ناگوار دوران کودکی به زندگی بزرگسالی کشیده شود. به همین دلیل اغلب در برابر تغییر شرایط فعلی دچار ضعف، بیچارگی و درماندگی میشویم. اگرچه به وجود تلهی زندگی اذعان داریم، اما برای تغییرش چارهاندیشی نمیکنیم. این بیتلاشی و بیانگیزهگی برای تغییر تلهی زندگی باعث تداوم حاکمیت تلهی زندگی میشود.
برنارد: او دچار احساس بیارزشی و نقص / شرم بود و فرار را بر قرار ترجیح میداد.
آلکس در خانوادهای بزرگ شد که او را سرزنش و تحقیر میکردند و چنین خانوادهای بستری مناسب برای شکل گیری تلهی زندگی نقص / شرم است. در دوران بزرگسالی نیز طوری رفتار میکرد که دیگران را وادار به عیبجویی و سرزنش خودش مینمود. او دایم شرمسار بود و برای رهایی از شرمساری، راه گریز طرحواره درمانگر خوبی پیدا کرده بود: «عذرخواهی». او در حضور دیگران خودش را سکهی یک پول میکرد و به خودش ایراد میگرفت. اگر فردی با آلکس رابطهای انسانی برقرار میکرد چندان خوشایند آلکس نبود و از او فاصله میگرفت یا رابطهاش را به تدریج با او کم میکرد. تمام هَم و غَم آلکس این بود که شرایط فعلی را حفظ کند. اگر در محیطی حمایتگر قرار میگرفت، فوراً دست به کار میشد و شرایط را جوری تغییر میداد که بتواند به همان وضع سابق (خجالت و شرمساری) برگردد. اگر برای لحظاتی در برابر دیگران احساس برتری یا برابری میکرد، شرایط را به گونهای پیش میبرد که آدم حقیر و پستی جلوه کند.
تمام الگوهای خودآسیبرسانی که دایم در زندگی تکرار میکنیم رنگ و بویی از سبک مقابلهای تسلیم دارند. تمام روشهایی که باعث بازآفرینی شرایط دوران کودکی میشوند در زمرهی سبک مقابلهای تسلیم قرار میگیرند. طبق این سبک مقابلهای، ما هنوز همان کودکی هستیم که دنبال همان رنج و درد قدیمی میگردیم. تسلیم شدن باعث میشود دامنهی شرایط ناگوار دوران کودکی به زندگی بزرگسالی کشیده شود. به همین دلیل اغلب در برابر تغییر شرایط فعلی دچار ضعف، بیچارگی و درماندگی میشویم. اگرچه به وجود تلهی زندگی اذعان داریم، اما برای تغییرش چارهاندیشی نمیکنیم. این بیتلاشی و بیانگیزهگی برای تغییر تلهی زندگی باعث تداوم حاکمیت تلهی زندگی میشود.
برنارد: او دچار احساس بیارزشی و نقص / شرم بود و فرار را بر قرار ترجیح میداد.